جدول جو
جدول جو

معنی ابن هدیه - جستجوی لغت در جدول جو

ابن هدیه
(اِ نُ ؟)
او راست: تاریخ تلمسان. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ قِرْ ری یَ)
ابوسلیمان ایوب بن زید بن قیس هلالی. از خطبای مشهور عرب. از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات بکلام او استشهاد کنند. گویند امی و بدوی بوده و در سالی که غلا و قحط پدید آمد او بعین التمر رفت و بر خوان عام والی عین التمراز دست حجاج همه روزه حاضر میشد. روزی نامه ای از حجاج بن یوسف به والی عین التمر رسید با بلاغت و فصاحتی تمام و حاوی کلماتی که والی معانی آن ندانست. ابن قریه آنرا بخواند و معنی بگفت و هم بدان اسلوب جواب نامه کرد و چون نامه به حجاج رسید از فصاحت آن بعجب آمدو ابن قریه را بطلبید و او چندی نزد حجاج ببود و سپس او را پیش عبدالملک مروان فرستاد. گویند وقتی او از جانب حجاج نزد عبدالرحمن بن اشعث خارجی بسفارت بسیستان شد عبدالرحمن او را بخواندن خطبه ای که بهجای حجاج و خلع عبدالملک شامل بود اجبار کرد و آنگاه که عبدالرحمن خارجی مغلوب گشت ابن قریه را اسیر کرده نزد حجاج بردند و حجاج او را بکشت. صاحب اغانی در ذیل ترجمه مجنون قیس عامری عاشق لیلی گوید سه تن نامشان مشهور و اخبارشان مذکور است لکن وجود خارجی ندارند: مجنون عامری و ابن قریه و ابن ابی العقب. گویند قریه نام یکی از جدات اوست و خود به سال 84 ه. ق. وفات کرده است. و از جملۀ کلماتی که بدو نسبت کنند مثل ذیل است که هنگام قتل خویش گفت: ’لکل جواد کبوه و لکل صارم نبوه و لکل حکیم هفوه’. و باز گویند از او تعریف دها پرسیدند او گفت: هو تجرع الغصه و توقع الفرصه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ دا)
نام وادیی است. (مراصدالاطلاع). نام رودباریست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ دی ی)
ابوزکریا یحیی بن عدی بن حمید بن زکریای منطقی، نصرانی یعقوبی. نزیل بغداد. شاگرد ابوبشر متی بن یونس و ابونصر فارابی. وفات 363یا 364 ه. ق. او سرآمد منطقیین عصر خویش بود و کتب بسیار بخط خود نوشت، دو بار تفسیر طبری را نسخه کرده بملوک هدیه فرستاد. ابن قفطی نزدیک چهل کتاب اعم از تصنیف مستقل یا تفسیر و شروح کتب ارسطو و اسکندر و دیگران از او شمرده است. ابن عدی در هشتاد ویک سالگی درگذشت و در یکی از کنایس بغداد دفن شد. و ازجمله کتب اوست: ترجمه نوامیس افلاطون و طیماوس و اقریطن در نوامیس و مقولات عشر ارسطو با تفسیر اسکندر افرودیسی و طوبیقا و شروح اسکندر و شرح اربعالاواخر امونیوس و انالوطیقای اول و سوفسطیقا با شرح اسکندر و بؤطیقا (مبحث الشعر) با شرح اسکندر و شرح ثامسطیوس و شرح طبیعیات ارسطو و شرح آثار علویه و کتاب النفس با تفسیر امقیدورس. و مقداری از الهیات ارسطو (کتاب الحروف) و ترجمه شروح ثامسطیوس، کتاب السماء و العالم و اخلاق وآثار علویه و ماوراءالطبیعۀ ثاوفرسطس و کتاب الزراعۀ قسطوس. و ابن الندیم از کتب او تفسیر طوبیقای ارسطو و مقاله ای در بحوث اربعه و رساله ای در نقض حجج قائلین به تعلق افعال بخدای تعالی و اکتساب به عبد را نام برده است و گوید یحیی بن عدی بمن گفت که شبانه روز یکصد ورقه (رجوع به ورقۀ سلیمانی شود) کتابت میکند
ابواحمد عبدالله بن عدی (242-323 ه. ق.). محدث ایرانی از مردم جرجان. عراق و مصر و شام و حجاز را در طلب حدیث سیاحت کرده. و در استراباد درگذشته است. او راست: کتاب کامل در جرح و تعدیل
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ غَیْیَ)
حرامزاده. خلاف ابن رشده
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نُ جَیْ یَ)
از شاگردان ابوالربیع حامد بن علی. یکی از صنّاع آلات فلکیه. (ابن الندیم)
علی بن نجا. واعظ مشهور. او از علمای حنبلیان است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هَُ بَ رَ)
ابوخالد یزید فرزند ابوالمثنی عمر بن هبیرۀ فزاری. از دست ولید بن یزیدفرمانداری قنسرین داشت و از طرف مروان بن محمد والی و مأمور جنگ خوارج شد و در رمضان 129 هجری قمری بشهر کوفه درآمد و هم شهر واسط را بگرفت و پس از دستگیر کردن ضحاک بن قیس رئیس خوارج بر عراق مستولی گشت و در جنگی که با قحطبه بن شبیب فرمانده عباسی داد بهزیمت شد و در شهر واسط محصور جیش حسن بن قحطبه گردید و ابوجعفر منصور بتن خویش بمدد حسن شتافت و ابن هبیره مجبور به تسلیم گشت و عباسیان با اینکه او را زنهار داده بودند بکشتند. مولد او به سال 87 و وفات در 132 بوده است. قصر ابن هبیره (خسروساد) بکوفه منسوب بدوست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ رِ مَ)
نام یکی از روات است. روات در علم حدیث نه تنها کسانی هستند که احادیث پیامبر اسلام (ص) را از دیگران می شنوند و آن ها را حفظ می کنند، بلکه این افراد در بررسی صحت و سقم روایات نیز دخیل هستند. محدثان با بررسی زندگی و شخصیت روات، روایات صحیح و معتبر را از غیرمعتبر تفکیک می کنند. در نتیجه، نقش روات در صحت سنجی احادیث و جلوگیری از تحریف آن ها بسیار مهم است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ مَ)
فرزند بازپسین. ابن عجزه. ته تغاری
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ دی یَ)
او از ابی امامه و از او علأ بن هلال روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ دی یَ)
در لغت نامه های عرب در کلمه جناح آرند که نام خانه ای است به بصره ابومهدیه را
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ)
ابن ادیمین. سقاء. مشک
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَ)
ابوالحسن علی بن اسماعیل. لغوی ادیب و خطیب اندلسی. در شهر مرسیه متولد شد و مانند پدر ضریر بود و لغت را از پدر خود و سایر اساتید ازجمله ابوعمر طلمنکی فراگرفت و در دربار مجاهدبن عبدالله عامری و پسرش موفق منزلتی داشت. مهمترین کتب او کتاب المخصص است در لغت و آن در هفده مجلد به طبع رسیده است. دیگر کتاب المحکم والمحیط الاعظم و شرح مشکل المتنبی و کتاب الانیق فی شرح الحماسه در شش مجلد. وفات 458 ه. ق. (ابن خلکان) (بغیهالوعاه)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ صَ دَقَ)
کنیت سه تن از وزرای خلفای عباسی: 1- جلال الدین عمیدالدوله ابوعلی حسن بن علی. او به سال 513ه. ق. از دست مسترشد عباسی وزارت یافت و در 514 مغضوب و معزول گشت و خلیفه امر غارت خانه او داد. و بار دیگر او بوزارت رسیده است و در جنگ با طغرل خدمات بسیار کرده و تدبیرها اندیشیده تا طغرل را از عراق برانده است. وفات 522. 2- جلال الدین ابوالرضا محمد برادرزادۀ حسن سابق الذکر. او به سال 522 وزارت راشد یافت، آنگاه که خلیفه ارادۀ بازداشت و حبس عده ای از درباریان خویش کرد ابوالرضا بموصل گریخت و پس از عزل راشد بار دیگر به مناصب عالیه نائل گشت. 3- مؤتمن الدوله ابوالقاسم علی، وزیر مقتفی. مردی پرهیزکار لکن از اصول و قواعد سیاست و وزارت دور و بیخبر بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ غی یَ)
حذر. زیرک
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ قی یَ)
نصیرالدوله ابوطاهر محمد بن بقیه. وفات 367 ه. ق. وزیر عزالدوله بختیار. بفضل و کرم معروف و در عهد پدر عزالدوله خوانسالار بود و پس از فوت او در سال 362 بوزارت عزالدوله رسید، لیکن چون عزالدوله را بجنگ عضدالدوله فنّاخسرو ترغیب کرد و در اهواز از عضدالدوله شکست خوردند عزالدوله از او رنجیده و آنرا حمل بر سوء تدبیر وزیر کرد و در سال 366 او را گرفته کور کرد و چون ابن بقیه نسبت بعضدالدوله اطالۀ لسان میکرد آنگاه که عضدالدوله بغداد بگرفت و عزالدوله کشته شد ابن بقیه را زیر پای فیلان افکنده و جسد او بیاویخت و تا وفات عضدالدوله جسد او بر دار بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
او در نیمۀ اول قرن چهارم هجری میزیست و شغل وراقت داشت و کتابت مصحف نیز می کرد. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ یَ)
عیسی بن میمون مکی. محدث و مفسر، از مجاهد روایت دارد و او را تفسیریست. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ یَ)
کلاغ. (مهذب الاسماء). زاغ. غراب
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ زَ / زِ یَ)
حرامزاده. (مهذب الاسماء). پسر زنا. خلاف ابن رشده، در اصطلاح فقهاء مسافری از وطن دور که در جای باش خویش توانگر است و اینجا بی زاد و راحله و درویش مانده و سامان بازگشت حتی بطریق فروش و قرض ندارد. و چنین کس از مستحقین زکوه بود. ابن السبیل. ج، ابناء سبیل
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابوالحسن علی بن محمد. طبیب وشاعری از مردم مداین. وفات او به سال 606 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ ی ی)
و هی بن بی. فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که اکنون لایقرء است اصلش این است:
آن جایگاه کانجمن سرکشان بود
تو بوعلاء و این دگران هی ابن بی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن دایه
تصویر ابن دایه
زاغ پیسه از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار